شقایق:

سقوط یک افسانه در مرداب خودشیفتگی دی لوییس

سقوط یک افسانه در مرداب خودشیفتگی دی لوییس

راستابلاگ: وقتی پسرِ یک اسطوره تصمیم می گیرد فیلم بسازد، نتیجه اش اثری می شود که نه سینما دارد، نه احساس؛ فقط تقلیدی رنگ پریده از شکوهِ گذشته.


فیلم «آنمونی» با ترجمه « شقایق نعمانی »(Anemone) اولین تجربه کارگردانی «رونان دی-لوییس» در مقام فیلم ساز؛ در ظاهر درباره ی برادری است، اما در اجرا، داستان به صورت فروپاشی درونی مردی از دلِ زخم های گذشته و در انزوایی خودخواسته روایت می شود.
دنیل دی-لوییس در کنار رونان دی لوئیس فیلم بر پایه بازی پرنوسان و ادایی دنیل دی-لوییس (پدرِ رونان دی لوییس کارگردان) که در نگارش فیلم نامه هم نقش داشته بنا شده و در نهایت نمی تواند داستانی خانوادگی را بازگو کند که در خورِ شکوه بصری و فضای رازآلود خود باشد.
شکل اصلی فیلم این است که معین نیست می خواهد چه نوع داستانی باشد. فیلم در سکوتی طبیعت گرایانه غرق است و صحنه های طولانی از غذا خوردن و پرسه زدن برادران در جنگل را نشان می دهد، اما اطلاعات چندانی از درون شخصیت ها یا انگیزه هایشان به تماشاچی نمی دهد.
فیلم با نماهای بلند از جنگل های شمال انگلستان شروع می شود؛ جِم (شان بین) سوار بر موتورسیکلت به دیدار برادرش، ری (دنیل دی-لوییس)، می رود؛ مردی که سال هاست به دلایلی نامعلوم در کلبه ای دورافتاده پناه گرفته است. دو برادر چند روزی را در کنار هم می گذرانندو به جمع آوری خوراک و پخت وپز مشغول می شوند و تا آن زمان که دیگر گریزی نیست، از موضوع اصلی دیدارشان طفره می روند.
به تدریج مشخص می شود که «ری» دهه ها در انزوا زندگی کرده، با وجود آنکه خانواده ای دارد. در همین حال، فیلم گاه به گاه سراغ پسر او، برایان (ساموئل باتم لی)، در شهر می رود؛ جوانی که با نبود پدر و احساس رهاشدگی دست وپنجه نرم می کند.
تصاویر با نگاهی طبیعت گرایانه ثبت شده اند و موسیقی متن مضطرب اثر«بابی کرلیک»، بیشتر یادآور فیلم های دلهره آور روان شناختیِ «آری آستر» است تا یک درام خانوادگی. مشکل اصلی فیلم این است که معین نیست می خواهد چه نوع داستانی باشد. فیلم در سکوتی طبیعت گرایانه غرق است و صحنه های طولانی از غذا خوردن و پرسه زدن برادران در جنگل را نشان می دهد، اما اطلاعات چندانی از درون شخصیت ها یا انگیزه هایشان به تماشاچی نمی دهد.
فیلم پویایی دراماتیک خانواده ای جالب را در پشتِ روایت مبهم و مه آلودی پنهان می کند و با تحمل تصاویر بعد از زمانی طولانی درمی یابیم ری، همسرش نسا (سامانتا مورتون)، و پسرش «برایان» را به سبب شرمی ناشی از گذشته ی نظامی اش ترک کرده، اما فیلم هیچگاه نمی کاود که او از این ترک و گسست چه احساسی دارد. از نسای خسته تا برایانِ کینه جو، همه ی شخصیت ها سطحی و بی روح تصویر می شوند و هیچ نشانه ای از تاثیر این وضعیت بر زندگی «جِم» که ناچار شده نقش پدرانه برادرش را بر عهده گیرد، دیده نمی گردد.
«رونان دی-لوییس»، که آموزش دیده ی نقاشی است، بهمراه فیلم بردار، «بن فوردزمن»، بدنبال درخشش های اکسپرسیونیستی بیهوده است؛ تصاویر خیال انگیز و چشم نوازی در سرتاسر اثر بچشم میخورد. در یکی از صحنه ها، ری با موجودی با چهره ی انسانی مواجه می شود که یادآور «نایت واکر» در «شاهزاده مونونوکه» است. با این وجود، از آنجائیکه فیلم در بنیان خود درامی واقع گرایانه است، عناصر بصری غیرمرتبط بیشتر می کوشند فقدان ژرف نگری و درون کاوی فیلم نامه را بپوشانند تا آنرا غنا بخشند.

بیشتر بخوانید:


"خانه ای از دینامیت"؛ هشدار یا اعلان جنگ؟ نگاهی بر آخرین ساخته جنجالی خانم کارگردان رازدار کاخ سفید ممکن است «شقایق» بطور مبهم به درون مایه های خانوادگی اشاره کند، اما در واقع بالاتر از هر چیز به عنوان ویترینی برای نمایش توانایی نمایی بازیگری مثل دنیل دی-لوییس ساخته شده است. نقاط اوج فیلم دو تک گویی دردناک از زبان شخصیت ری هستند، نخستین، روزنه ای است به طرف تروما و آزار روحی او از طرف کشیشی متجاوز در دوران کودکی، و دومی، احساس گناه او از ارتکاب جنایات جنگی در گذشته پرده برمی دارد.
با این حال، بازی مصنوعی و اغراق آمیز «دی-لوییس» در این صحنه ها نمی تواند به عاملی تبدیل گردد تا ضعف فیلم نامه را پنهان کند؛ فیلم نامه ای که به شدت متکی بر کلیشه های روایی ساده انگارانه است و درنتیجه، عمق دراماتیکی را که وعده می دهد هیچگاه بطور کامل محقق نمی سازد.
جِم (شان بین) برادری که در غیاب ری نقش شریک و پدر را در خانواده بر عهده گرفته مجبور می شود برای یافتن او راهی جنگل شود؛ چونکه برایان گرفتار دردسر شده است. برایان از خدمت نظامی فرار کرده و کمتر از یک هفته فرصت دارد تا تصمیمش را تغییر دهد وگرنه با مجازاتی سنگین مواجه می شود. تصور بر این است که ری، که خود نظامی سابق و از کهنه سربازان جنگ با ارتش جمهوری خواه ایرلند بوده، شاید بتواند پسرش را قانع کند تا به خدمت بازگردد و آینده اش را نجات دهد.
با این حال، بازی مصنوعی و اغراق آمیز «دی-لوییس» در این صحنه ها نمی تواند به عاملی تبدیل گردد تا ضعف فیلم نامه را پنهان کند؛ فیلم نامه ای که به شدت متکی بر کلیشه های روایی ساده انگارانه است و درنتیجه، عمق دراماتیکی را که وعده می دهد هیچگاه بطور کامل محقق نمی سازد.
چرا یک گوشه نشین منزوی با گذشته ای تاریک در ارتش بهترین گزینه برای متقاعد کردن کسی در چنین شرایطی است، چندان روشن نیست. هرچه فیلم بیش تر به الگوی درام خانوادگی سنتی نزدیک می شود، کم تر رضایت بخش از کار درمی آید.
این ضعف متاسفانه به صحنه های سامانتا مورتون در خانه هم سرایت می کند، اما زمان هایی که نسا و برایان درسکانس های در رابطه با خودشان حضور دارند، بیشتر شبیه بخش های افزوده ای برای بسط یک نمایش دونفره ی تئاتری است تا بخش های ارگانیک از درام اصلی.
این صحنه ها بیشتر وصله هایی ناهماهنگ به نظر می رسند تا لحظاتی زنده و طبیعی، صحنه های میان ری و جِم بخصوص در نیمه ی نخست فیلم جذاب و پرکشش نیستند. در آنها طنزی تیره نهفته است؛ جِم همچون مهمانی ناخوانده در زندگی ری حضور پیدا می کند و باید فضای بسیار محدود کلبه را هم با هم تقسیم کنند.
جزئیات فیزیکی زندگی مینیمالیستی ری به طرزی زنده و ملموس توصیف شده اند: خوراکی که با کف گیر سرو می کند، لرزش خفیف دستش هنگام گرفتن تبر در لحظه ورود جم و زیبایی سرد و هراس انگیز محیطی که در آن زندگی می کند.
چنان که انتظار می رود، دنیل دی-لوییس با تمام وجود در این فضا زیست می کند؛ با دو تک گویی کاملا متفاوت و چشم گیر یکی به طرز ناخوشایندی طنزآمیز و دیگری بازگوکننده ی رویدادی سرنوشت ساز از گذشته ی او.
با وجود جایگاه افسانه ای اش و تمایل همیشگی اش به دوری از هیاهوی رسانه ای، تماشای دی-لوییس درحال ایفای نقش هنوز هیچ لذتی برای مخاطب ندارد؛ حتی در بین اضطراب و اندوه صحنه ها، شور ارتباطی زنده ای در زیرِ لایه ی شخصیت جریان ندارد و بر خلاف همیشه در بازی او رگه ای از شوخ طبعی به چشم نمی خورد؛ انزوایی حقیقی تر و مطلق در بازی دی لوئیس غایب است.
در مقابل، شان بین هم در صحنه هایی که احتیاج به هم دلی و مشارکت دارند (و نه خودنمایی) از پس نقش خود برنمی آید وهرگز این حس ایجاد نمی شود که بازیگر دوبار برنده ی اسکار، هم بازی اش را زیر سایه خود قرار داده باشد.

بیشتر بخوانید:

پایان سرد برای دنیای داغ «احضار»؛ آیا «آخرین مراسم» نقطه مرگ ژانر ترس نوین است؟/ واقعیت یا فریب؟ راز پرونده های حقیقی پشت فیلم های احضار فاش شد! غیر از افراط در بازیگری، از افراط در کارگردانی نباید غافل شد. رونان دی-لوییس در مقام فیلم ساز آزادی بی قید و شرطی در استفاده از حرکات آهسته ی دوربین، زوم های تدریجی و لانگ شات های تأمل برانگیز دارد، امتیازی که شاید وقتی پدرت یکی از محبوب ترین و تواناترین بازیگران نسل خود باشد، آسان تر به دست می آید.
رونان که پیشتر در زمینه ی نقاشی فعالیت داشته، با «شقایق» نگاه نقاشانه ای به سینما آورده؛ اما در عوضِ آن که بخش های غیرجنگلی فیلم نتیجه را برعکس میکند: برش ها به صحنه های مورتون و باتم لی توهم جادوی بصری فیلم به آسانی از هم می پاشد.
و تلاش مشترک پدر و پسر دی-لوییس در به تصویر کشیدن پیوندی سخت جان میان دو برادر قابل ستایش نیست. ا در نمایش فیلم در جشنواره ی فیلم نیویورک، دی-لوییس اعتراف کرد که از وقفه کاری اش تحت عنوان «بازنشستگی» کمی پشیمان است.
ما سرانجام، بعد از این همه انتظار و فاصله، حاصل کار درخوری نیستیم و بازی دی لوئیس ناقص و کم مایه بنظر می رسد.

منبع:

1404/09/02
11:36:54
5.0 / 5
18
تگهای خبر: آموزش , بازیگران , جشنواره , زندگی
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
X

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
پربیننده ترین ها

پربحث ترین ها

جدیدترین ها