فیلم جدید گیرمو دل تورو، تکرار مجموعه ای از جدال علم و احساس

فیلم جدید گیرمو دل تورو، تکرار مجموعه ای از جدال علم و احساس

راستابلاگ: دل تورو درحال حاضر دوربینش را بسته به دستگاه مونتاژ و کپی و پیست های محترمانه ای را به مخاطب عرضه می کند. به شعورتان توهین نمی کند، ولی آن قدری هم برایش ارزشی قائل نمی گردد.


فرانکشتاین بازتولید تمام آثار گیرمو دل تورو با هم است. بنده خدا کارهایش را انگار همه آن چه تا حالا ساخته را انداخته وسط و باردیگر دارد بازتولید می کند. از همین حیث مسئله ای که به آن در فرانکشتاین می پردازد دغدغه جدیدی نیست. زاویه نگاه هم متفاوت نیست. بشر خلاف قانون هستی و طبیعت چیزی را خلق می کند و با خلقِ خودش بد رفتار می کند. حالا همین مخلوقِ مغضوب به طبیعت و انسان و محبت تمایل پیدا می کند و ضد همان بشر سلطه گر می شورد.
طرح چنین دغدغه ای با فیلم های مربوط به روبات های انسان نما و مواجهه انسان و فضایی ها شروع شد و احیانا تا آن زمان که بشر سودای دست زدن به عملِ خلق کردن را در ذهن می پروراند و سلطه بر مخلوقش، همین داستان ادامه می یابد. حالا سؤال اینجاست که چرا عمده فیلمسازانی مثل دل تورو از حدود مسائلشان جلوتر نمی آیند و از دید نظری درحال درجازدن هستند؟ بشری که دائم درحال خطاست و این خطاهایش دلیلی جز عقده های کودکی ندارد. از طرفی به علت همین عقده ها موجودی را خلق می کند که با سلطه بر آن بتواند بر آن ظلمی که استنباط می شود خدایش بر او تحمیل کرده فائق شود و طرحی نو دراندازد و انسان خداگونه با دست بردن به خلق کردن، تصویری را که از خود می خواهد تکمیل می کند. در نهایت هم ناموفق است و با دست کاری در طبیعت جهان را از بین می برد. فراتر نرفتن یک فیلمساز از مسئله ای را با دو دلیل می توان برایش منطقی فرض کرد:
۱- ایده ها ته کشیده و کفگیر به ته دیگ خورده است. کارگردان چاره ای ندارد جز این که خودش را باردیگر به تصویر بکشد و برای ایده اش مصداق پیدا کند. مصداق تازه حرف اصلی کارگردان را انعکاس می کند و در این انعکاس وجه دیگری از همان حرف اصلی پیدا می شود. از طرفی چون کارگردان بر ایده اش تسلط دارد، اثرِ تولیدشده بی کیفیت از کار درنمی آید و ریسکش هم چندان بالا نیست.
۲- کارگردان مسایل مهم تر را می بیند و رویش چشم می پوشد تا نه انگ بی مسئلگی به آن بخورد و نه جایگاهی که دارد به خطر بیفتد. این یک مکانیسم دفاعی است که کارگردان برای آن از دایره فیلمسازان فعال خارج نشود، کاری می کند که دست به بازتولید بزند.
هر کدام از این فرض ها را هم صحیح بدانیم یک نکته واضح وجود دارد؛ مسئله ها در هالیوود به گونه ای درحال بازتولیدند که هیچ تفاوتی با خط تولید فست فود ندارد. فیلمِ دل تورو همانی است که در ده ها فیلم دیگر دیده ایم. چیز تازه ای هم ندارد. کیفیت تولیدات هم پایین نمی آید. ساده اش همان چیزی است که ریتزر از خاصیت های مک دونالدی شدن می شمرد: «کارایی یک موضوع، محاسبه پذیری آن، پیشبینی پذیری و البته توانایی کنترلش.» مک دونالدی شدن همه چیز را حتی یک اثر هنری را بدل به محصول می کند و آن محصول را در خط تولید می اندازد. خط تولید هم تا جایی که پیشبینی ها درباره ی کارآیی یک محصول جواب مثبت بدهند، آنرا به دستگاه بازتولیدکننده می سپارد.
در نهایت محصولی که شما در سینما می بینید یا در تلفن های همراهتان تماشایش می کنید، راضی تان می کند و نانی که تهیه کننده سر سفره زن و بچه اش می برد حلال می شود؛ اما وقتی از سالن سینما بیرون می آیید با خودتان احساس می کنید که چیزی کم است. تمام دو ساعت و چند دقیقه فیلم را دیده اید؛ اما انگار مغزتان را موقع تماشای اثر خاموش کرده بودید. مغزِ مادرمرده چون آن قدر از این تولیدات دیده، خودش را همان چند دقیقه ابتدایی تا پایان مسیر داستان را می رود و می رود روی حالت اتوپایلوت.
به مرور زمان سالن های سینما محلِ اتوپایلوت گذاشتن مغز می شوند. به کیفیت آثار نمی شود ایراد گرفت، چون کیفیت ها پایین نیست. نمی شود به آنها جایزه هم نداد، چون استانداردها را رعایت کرده اند. همه چیز استاندارد است و دهان مخاطب بسته؛ اما نفس هنر، عزتی ندارد. عزتِ هنر به همان وجه تمایزهاست، به همان ظرافت بینش کارگردان است و بازتولید کردن در عمل حائز ظرافتی نیست.
شاید شما نتوانید به فرانکشتاین بگویید اثرِ بد ولی روبه روشدن با یک اثر استاندارد هم شاید دیگر تفاوتی با یک اثر بد ندارد. دل تورو درحال حاضر دوربینش را بسته به دستگاه مونتاژ و کپی و پیست های محترمانه ای را به مخاطب ارائه می کند. به شعورتان توهین نمی کند، ولی آن قدری هم برایش ارزشی قائل نمی گردد. حالا مشخص نیست آیا دل تورو برای فیلم بعدی همین پروسه بازتولید را ادامه می دهد یا رکبِ دیگری را به کار می بندد و دایره دیدش را متفاوت تر می کند؟ بااین همه چاره ای نداریم که قبول نماییم فرانکشتاین رویش همانِ برچسب مک دونالد خورده است و ما هم چنین فست فودِ باکیفیتی را خریداریم. ما سرگرم می شویم و آنها سرگرم می کنند. پس دیگر چه مرگمان است؟!
منبع: روزنامه فرهیختگان
خلاصه اینکه مصداق تازه حرف اصلی کارگردان را بازتاب می کند و در این بازتاب وجه دیگری از همان حرف اصلی پیدا می شود. خط تولید هم تا جایی که پیشبینی ها درباره ی ی کارآیی یک محصول جواب مثبت بدهند، آن را به دستگاه بازتولیدکننده می سپارد.
در نهایت محصولی که شما در سینما می بینید یا در تلفن های همراهتان تماشایش می کنید، راضی تان می کند و نانی که تهیه کننده سر سفره زن و بچه اش می برد حلال می شود؛ اما وقتی از سالن سینما بیرون می آیید با خودتان احساس می کنید که چیزی کم است. عزتِ هنر به همان وجه تمایزهاست، به همان ظرافت بینش کارگردان است و بازتولید کردن در عمل حائز ظرافتی نیست.
شاید شما نتوانید به فرانکشتاین بگویید اثرِ بد ولی روبه روشدن با یک اثر استاندارد هم شاید دیگر تفاوتی با یک اثر بد ندارد.

منبع:

1404/09/12
10:25:24
5.0 / 5
5
تگهای خبر: دستگاه , روزنامه , سفر , سینما
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
X

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
پربیننده ترین ها

پربحث ترین ها

جدیدترین ها